کد مطلب:140373 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

شهادت عمرو بن قرظه انصاری
دیگر از شهداء صحراء پربلاء كربلاء جناب عمرو بن قرظة بن كعب انصاری خزرجی است، قرظه، از صحابه كبار و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام است و مردی كافی و شجاع بوده و در سنه 24 ری را با ابوموسی فتح كرده و در صفین امیرالمؤمنین علیه السلام پرچم انصار را به او مرحمت كرده بود و در سنه 51 وفات كرد وی غیر از عمرو كه در لشگر امام علیه السلام بود و از فدائیان و جان نثاران حضرت محسوب می شد فرزند دیگری بنام علی داشت كه در لشگر عمر بن سعد بود و بسیار خبیث به نظر می رسید زیرا پس از شهادت برادرش عمرو امام حسین علیه السلام را نداء كرد و گفت: یا حسین یا كذاب بن الكذاب اضللت اخی و غررته حتی قتلته.

حضرت در جوابش فرمودند: ان الله لم یضل اخاك و لكنه هدی اخاك و اضلك.

علی ملعون گفت: خدا بكشد مرا اگر تو را نكشم مگر آنكه پیش از آن كه بتو برسم هلاك شوم، پس به قصد آن حضرت حمله كرد و نافع بن هلال او را نیزه زد كه بر زمین افتاد و اصحاب عمر سعد او را نجات دادند.

عمرو بن قرظه همان كس است كه امام حسین علیه السلام او را بنزد عمر سعد فرستاد


و از عمر خواست كه شب همدیگر را ملاقات كنند و گویند چون ملاقات حاصل شد حضرت او را به نصرت خویش طلبید ولی عمر عذر آورد.

باری عمرو پس از كسب اذن از امام علیه السلام عازم میدان شد و بفرموده ابن شهرآشوب این رجز را خواند:



قد علمت كتیبة الانصار

انی ساحمی حومة الذمار



ضرب غلام غیر نكس شار

دون حسین مهجتی و داری



سپس خود را به قوم بی شرم و حیا زد و كارزاری سخت نمود و جمع كثیری را به دوزخ فرستاد و بالاخره شربت شهادت را نوشید، این بزرگوار تا زمانی كه در قید حیات بود به نحو احسن از شاه تشنه كام حمایت و حفاظت نمود او كسی بود كه هر چه تیر بجانب امام علیه السلام می آمد دست خود را سپر قرار می داد و آنرا از حضرت دفع می كرد و اگر كسی نیزه یا شمشیری بقصد سرور كائنات می زد آن محب و عاشق با سر و سینه آن را از جناب حضرتش رد می نمود حاصل آنكه بنحوی جان فشانی نمود كه دوست و دشمن از وفاداری و ثبات قدم آن بزرگوار حیران ماندند.

شعر



هر آن تیر كز شصت پران شدی

سوی سرور تشنه كامان شدی



فرا داشتی پیش آن تیر، دست

نه هشیار، مانند شیران مست



گر از دور سنگین دلی زان سپاه

سنانی و تیغی فكندی به شاه



نمودی سپر سینه خویش را

خریدی به جان ضربت نیش را



زهی مستی عشق و آهنگ او

زهی آشتی حبذا جنگ او



مگر پرده برداشت عشق از میان

كه آرام جان گشت تیغ و سنان